گربه و كاسه عتيقه
سلام چه خبر -وبی متفاوت ومتنوع و بروز
تاریخ : 30 / 3 / 1390
نویسنده : سروش

گربه و كاسه عتيقه 

عتيقه‌فروشي در روستايي به منزل رعيتي ساده وارد شد. ديد كاسه‌اي نفيس و قديمي دارد

كه در گوشه‌اي افتاده و گربه در آن آب مي‌خورد. ديد اگر قيمت كاسه را بپرسد رعيت ملتفت

مطلب مي‌شود و قيمت گراني بر آن مي‌نهد. لذا گفت: عموجان چه گربه قشنگي داري

آيا حاضري آن را به من بفروشي؟ رعيت گفت: چند مي‌خري؟ گفت: يك درهم.

رعيت گربه را گرفت و به دست عتيقه‌فروش داد و گفت: خيرش را ببيني. عتيقه‌فروش

پيش از خروج از خانه با خونسردي گفت: عموجان اين گربه ممكن است در راه تشنه‌اش شود

بهتر است كاسه آب را هم به من بفروشي. رعيت گفت: قربان من به اين وسيله تا به حال

پنج گربه فروخته‌ام. كاسه فروشي نيست.

Share
|
امتیاز مطلب : 44
|
تعداد امتیازدهندگان : 13
|
مجموع امتیاز : 13
موضوعات مرتبط: ادبیات , ,
برچسب‌ها: گربه و كاسه عتيقه ,

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 176 صفحه بعد

آخرین مطالب

/
هر چیز که دیدم همه بگذاشتنی بود جزیادتوای دوست که ان داشتنی بود. با سلام: قول بده که هرگز با من موافق نباشی، حداقلش این که کاملا یا فی البداهه موافق نباشی. قول بده که همیشه دنبال موضوعی برای مخالفت در این وب خواهی گشت، دنبال استثناهایی برای چیزهایی که من گذاشته ام و مطالبی که به نظرت بی ربط و غلط می رسد. این طوری به من فرصت می دهی که ازت یاد بگیرم. من اگر پاسخی ندادم این طور تعبیر کن که موافق نظرت بودم.این وب مجالی است جهت روشنگری و پالایش. امیدوارم بزودی مرا کلیک کنی